گور ب گور

دریافتم، زندگی معجزه حیات است. زندگی با کلمه‌های من ساخته می‌شود و هر کلمه‌ای رد پای معجزه است. پس می‌توانم زیبایی را با کلماتم بیافرینم. هرگاه کسی خشم داشت بدانم به نوازش و کلام مهرآمیزی نیازمند است. هرگاه کسی نومید بود به کلماتی که سپاس او را ابراز کنند محتاج است. هرگاه کسی حسد می‌ورزید نیاز دارد دیده شود. اگر کسی شاکی و گله مند بود نیاز دارد شنیده شود.اگر کسی تلخ بود نیاز دارد مهربانی دریافت کند. و اگر کسی ستم می‌کند نیاز داشته دوست داشته شود. اگر کسی بخل ورزد باید که بخشیده شود. و همه‌ی این سایه‌ها در روح و روان ما نیاز دارند که عشق بر آن‌ها چون باران ببارد، ببارد و ببارد. در این روزگار من اموخته ام که سکوت یک دوست میتواند معجزه میکند وهمیشه بودن در فریاد نیست!!!!!!!!!!! آموخته ام که هیچگاه گلی را پرپر نکنم آموخته ام هیچگاه کودکی رارنجور نکنم آموخته ام که هیچ گاه شکوه از تنهایی روزگار نکنم آموخته ام که هرشب گلهای بالشم را با اشکهایم آبیاری دهم ولی اشک کودکی را در گونه اش جاری نکنم آموخته ام صبوری را ، شکوری را ، انتظار را ودوست داشتن همه خوبان را

 

 

من فکر می کنم

هرگز نبوده قلب من

این گونه 

گرم و سرخ:


احساس می کنم

در بدترین دقایق این شام مرگزای

چندین هزار چشمه خورشید

در دلم 

می جوشد از یقین؛

احساس می کنم

در هر کنار و گوشه این شوره زار یاس

چندین هزار جنگل شاداب

ناگهان

می روید از زمین.

***

آه ای یقین گمشده، ای ماهی گریز

در برکه های اینه لغزیده تو به تو!

من آبگیر صافیم، اینک! به سحر عشق؛

از برکه های اینه راهی به من بجو!

***

من فکر می کنم

هرگز نبوده

دست من

این سان بزرگ و شاد:

احساس می کنم

در چشم من

به آبشار اشک سرخگون

خورشید بی غروب سرودی کشد نفس؛


احساس می کنم

در هر رگم 

به تپش قلب من

کنون

بیدار باش قافله ئی می زند جرس.

***

آمد شبی برهنه ام از در

چو روح آب

در سینه اش دو ماهی و در دستش اینه 

گیسوی خیس او خزه بو، چون خزه به هم.


من بانگ بر گشیدم از آستان یاس:

(( - آه ای یقین یافته، بازت نمی نهم! )) 

 

 

نوشته شده در 23 دی 1391برچسب:من فکر می کنم,ساعت 23:48 توسط حسین مقدسی| |

Design By : Mihantheme